جدول جو
جدول جو

معنی گل انار - جستجوی لغت در جدول جو

گل انار
انار می خوش، ملس، انار سرخ رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل بهار
تصویر گل بهار
(دخترانه)
گلی که در بهار شکفته می شود، شکوفه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل پناه
تصویر گل پناه
(دخترانه)
پناه گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
(دخترانه)
آنکه اندامش مانند گل است، دارای پیکر ظریف و زیبا چون گل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از گل عذار
تصویر گل عذار
گل رو، گل چهره، خوب رو، خوشگل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل حنا
تصویر گل حنا
گلی تزیینی به رنگ سفید، بنفش یا سرخ کم رنگ با بوتۀ کوتاه و برگ های دندانه دار و نوک تیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل خوار
تصویر گل خوار
کسی که عادت به خوردن گل دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
کسی که بدن نرم و لطیف مانند برگ گل دارد، نازک بدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل دار
تصویر گل دار
آنچه دارای نقش گل و بوته باشد مثلاً پارچۀ گل دار
فرهنگ فارسی عمید
(گُ اَ)
آن قدر مسافت که اگر گلی بیندازند تا آنجا تواند رسید لیکن این فارسی صناعی است. (آنندراج) :
زین چمن هرچند گلچین تماشای توأم
دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز.
میرزا بیدل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
از لوازم زین از نقره و طلا و غیره در افسار اسب که بصورت گل باشد و بر کلۀ اسب بندند. (آنندراج) :
به او چرخ در قهری پای بست
گل افسارش از هالۀ مه به دست.
ملاطغرا (در وصف دلدل از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ لِ اُ)
نام خاکی است به رنگ زرد و سرخ. گل مختوم نام قسمی از آن است. رجوع به اخرا شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
نام گلی است با ساق باریک و تا یک گز ساق آن بر شود و گلها به رنگهای مختلف دهد. رجوع به آهار شود
لغت نامه دهخدا
(گُ اَ)
از اسمای محبوب است. (آنندراج) ، آنکه اندامش در نازکی بگل ماند. نازک بدن. آنکه اندامی به نازکی و تازگی گل دارد:
کنیزی سیه چشم و پاکیزه روی
گل اندام و شکرلب و مشکبوی.
نظامی.
همه چشمه ز جسم آن گل اندام
گل بادام و در گل مغز بادام.
نظامی.
همچنان آن بت گل اندامش
بردی از زیر خانه بر بامش.
نظامی.
عجب نیست بر خاک اگر گل شکفت
که چندین گل اندام در خاک خفت.
سعدی (بوستان).
به یاد روی گلبوی گل اندام
همه شب خار دارم زیر پهلو.
سعدی (بدایع).
ای بلبل اگر نالی من با توهم آوازم
تو عشق گلی داری من عشق گل اندامی.
سعدی (بدایع).
با یار شکرلب گل اندام
بی بوس و کنار خوش نباشد.
حافظ.
در مذهب ما باده حلال است ولکن
بی روی تو ای سرو گل اندام حرام است.
حافظ.
شوق می از بهار گل اندام تازه شد
پیوند بوسه ها به لب جام تازه شد.
صائب (از آنندراج).
، نام اسب. (آنندراج) :
شتابان بر گل اندام آن پری زاد
چو آن برگ گلی کو را برد باد.
نظامی (خسرو و شیرین از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(چَ اَ)
دهی است از بخش ارکو از شهرستان ایلام که در 21 هزارگزی جنوب باختری قلعه دره و 6 هزارگزی شمال راه مالرو مهران واقع است. کوهستانی و معتدل است و 158 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه ارکواز. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است و در زمستان برای تعلیف احشام بگرمسیر می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گَ اَ)
دهی است از بخش گوران شهرستان شاه آباد واقع در 18هزارگزی شمال گهواره، کنار رود خانه زمکان. هوای آن سرد و دارای 90 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات دیم و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. ساکنان از تیره تفنگچی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بِ اَ)
آبی که از فشردن انار گیرند
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ اَ)
گل انار بوستانی است و آنرا به عربی جنبدالرمان گویند. رمان که خود معلوم است. منفعت آن نزدیک به گلنار باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گل ابر
تصویر گل ابر
قطعه ابر، تکه ابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل حنا
تصویر گل حنا
گل بی حوصله گل برناک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه با گل بنایی سازد گلگر طیان: چو مرگم رسد ساقیا، روز ابر بده خشت خم را بگلکار قبر. (ملاطغرا)، بنا، سفالگر کوزه ساز. آنکه گل در باغها و باغچه ها کارد: کامران میرزا نایب السلطنه. . را گلکاریست اروپی نژاد
فرهنگ لغت هوشیار
لوازم زین از نقره و طلا و غیره در افسار اسب که بصورت گل باشد و بر کله اسب بندند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چهره ای مانند گل دارد گلرو گلچهره: گلبن عیش میدمد ساقی گلعذار کو ک باد بهار می وزد باده خوشگوار کو ک (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
گل کوچک، سخنی که از روی طعنه و بطریق کنایه گویند چنانکه رو سپید بر زنان هرزه اطلاق کنند و منظور رو سیاه است: گر پیش گل کشم گله مشکبوی تو بر من گلک مزن که نیندیشم از گلک. (سوزنی)، صمغی است که از گیاه کنجیده گیرند و بنام انزروت خوانده میشود، گیاهی است طفیلی از تیره گل میمونیان که دسته خاصی را در این تیره بوجود میاورد. این گیاه از طفیلی های خطرناک نباتات دیگر است و بسیار موذی است و چون کلروفیل ندارد بریشه نباتات مختلف مخصوصا گیاهانی که ساقه های نرم و پر آب دارند (از قبیل باقلا ماش زردک شاه دانه نخود گوجه فرنگی کدو خیار خربزه هندوانه و غیره) چسبیده و مواد غذایی را از آنها بدست میاورد و مزارع را بکلی خراب و ضایع میسازد. این گیاه طفیلی دارای برگهای فلس مانندی است که عاری از ماده سبز هستند و معمولا برنگ ساقه گیاه میزبان یا بنفش و یا قرمزند. پس از آنکه نمو این گیاه کامل شود گلهای نسبه درشت میدهد و پس از رسیدن تخم این گیاه باطراف پاشیده میشود و گیاهان دیگر را آلوده میسازد. معمولا بهترین راه مبارزه با گیاه مذکور آنست که چون در مزرعه ای پیدا شود اولا سعی کنند که قبل از رشد کامل این گیاه را از بین ببرند و ثانیا تا مدتی آن زمین را بایر نگهدارند تا تخمهایش پوسیده و از بین بروند علف شیطان علف جالیز گل جالیز هالوک ریحی اوروبنخی خانق الکرسنه طراثیث طرثوث. یا گلک انار. گل درخت انار گل انار بوستانی
فرهنگ لغت هوشیار
آن قدر از مسافت که اگر گلی بیندازند تا پایان آن تواند رسید: زین چمن هر چند گلچین تماشای توام دور از آغوش وصالت یک گل اندازم هنوز. (بیدل)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل اندام
تصویر گل اندام
نازک بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل خوار
تصویر گل خوار
آنکه گول خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل احمر
تصویر گل احمر
گل سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
مناری که در آن کله دزدان و راهزنان و محکومان را چینند تا مایه عبرت مردم گردد منارکله: (بدست خالی ازین راه آخرت گذر است بسان کله منارت اگر هزار سر است)، (رازی)، نره شرم مرد: (شد سر آمد برنگ کله منار در جهان هر که او زیاده سر است)، (عبدالغنی قبول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب انار
تصویر آب انار
آبی که از فشردن انار گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
انباشته بگل گل انباشته: بر این تیغ کوه گل انبار گویی چو فغفور بر تختم و فور برکت. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
از انواع گیاهان مناطق خشک ناحیه جلگه ای خزر جنوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
نام قسمتی از زمین های کشاورزی دشت سر آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در فاصله ی نه کیلومتری جنوب شرقی شهر بندرگز که نام
فرهنگ گویش مازندرانی
انار سرخ رنگ با طعم ترش و شیرین
فرهنگ گویش مازندرانی